معرفی شغل فعلی فریلنسری:
سادهترین تعریف فریلنسر (Freelancer) این است که: یک نفر، بدون اینکه به یک سازمان یا کسب و کار و شرکت مشخص متعهد شود، فعالیت حرفهای و تخصصی خود را برای مجموعههای مختلف انجام میدهد و بسته به نیاز و پروژههای در دسترس، کارفرمای خود را تغییر میدهد.یک فریلنسر ( آزاد کار ) ، یک فرد حرفه ای است که خدمات خودش را در آن واحد به یک یا چندین مشتری ارائه می دهد بدون آنکه به طور انحصاری به آنها متعهد باشد . فریلنسر ها خدمات مختلفی را ارائه می دهند و کار آنها می تواند اشکال مختلفی داشته باشد .
فریلنسر ها می توانند هر تقاضایی را که ممکن است یک فعالیت تجاری دربر داشته باشد ، برآورده سازند . این فعالیت ها شامل بازاریابی و نویسندگی به همراه پشتیبانی فنی و مالی می شود . امروزه ، فریلنسر ها مهارت های اختصاصی خود را در بازاریابی رسانه های اجتماعی ، کپی رایتینگ ( نویسندگی تجاری ) و تبلیغات وارد کرده اند .
برخی از فریلنسر ها در نوشتن مقالات کسب و کار گرایانه و پست های وبلاگ مهارت دارند در حالی که برنامه نویسی وب و طراحی گرافیکی مورد نیاز یک کسب وکار را نیز انجام می دهند . در نهایت هم فریلنسر ها خدمات مربوط به دفتر دارری را انجام می دهند.
ترکیب واژه فریلنسر:
خود کلمه Freelancer به خودی خود اصطلاح بسیار جالبی است. این کلمه از دو زبان مختلف سرچشمه گرفته است که بخش اول کلمه یعنی Free یک کلمه آلمانی است و به معنای عشق است و بخش دوم یعنی Lancer یک کلمه فرانسوی است و به معنای پرتاب یا تخلیه تحمیلی است. با ترکیب این کلمات می توان به معنای آزادی یا freedom دست پیدا کرد. این آزادی می تواند در چارچوب های مختلف کاربردهای متفاوتی داشته باشد ( از بکار بردن زور تا زندگی و زنده ماندن). این تفاسیری است که ما از معنی این دو کلمه بدست آوردیم و شما ممکن است در سایت های دیگر معنای و تفاسیر دیگری دریافت کنید. یکی از متداول ترین تعبیرها این است: کسی که مهارت های خود را به سمت کارهای مورد علاقه خود سوق می دهد. گرچه ما این تعریف را تایید نمی کنیم چونکه به سختی در مورد آزادی صحبت می کند.
تاریخچه و نحوه شکل گیری فریلنسری:
در سال ۱۸۰۰ میلادی (قرن ۱۸) کتابی به نام ایوانهو در انگلستان به چاپ رسید
که در آن کتاب برای اولین بار توسط “سر والتر اسکات” از کلمه فریلنسر استفاده شد.
در قرون وسطی سربازها و مزدورهایی بودند که به خاطر پول با مردم دعوا می کردند.
به این صورت که هر کسی پول بیشتری به آنها میداد می توانست سربازها را برای امور جنگ و دعوا و … به کار بگیرد.
سربازها هم بدون هیچ مسئولیت و تعهدی برای هر کسی که پول بیشتری پیشنهاد میداد می جنگیدند.
اما قبل از استفاده کلمه فریلنسر در کتاب اینواهو، به فریلنسرها چه می گفتند؟
گزارشات نشان می دهند که قبل از این لغت از واژه لاتین stipendiarii برای فریلنسرها استفاده میشده و دقیقا به این معنیه که شخص در ازای دعوا کردن و جنگیدن پول می گیرد. کلمه Stipendiarii از ترکیب دو واژه stipend و soldier به وجود اومده.
در قرون وسطی، فریلنسرها سربازانی بودند که خدمات خود را به پادشاه ارائه میدادند. فریلنسرها به طور کلی سربازانی بودند که در جنگ ها پادشاه خود را از دست داده بودند و برای هر کسی که میخواستند میجنگیدند. بعد از سال ۱۰۰۰ میلادی این سربازان استخدام میشدند. سربازان فریلنسر در انگلیس بیشتر به عنوان سردسته یا condottiere شناخته شدند. این اصطلاح به رهبر باند سربازان مزدور اطلاق میشود. تاریح لاتین نشان میدهد که این سربازان در ابتدا stipendiaries یا مزدور نامیده میشدند و باز هم همان طور که از این نام پیداست، این افراد سربازانی هستند که به ازای دریافت هزینه کار میکردند.
در اینجای بحث لازم است در مورد Wallenstein که به عنوان یک رهبر مزدور شناخته شده بود صحبت کنم، والنشتاین به طور فعال ۳۰ سال در جنگهایی که در اروپای قرون وسطی اتفاق افتاد، شرکت کرد. او خدمات خود را به امپراتور فردیناند دوم ارائه داد و یک ارتش ۱۲۵۰۰۰ سرباز داشت. وی از بدو تولد یک پروتستان بود اما خدمات خود را به کاتولیک ها ارائه میداد و این موضوع وضعیت پروتستان ها را حتی بدتر کردهبود. وی به سختی تحت حمایت خانواده هاسپورگ قرار گرفت و به فرمانده عالی ارتش آنها تبدیل شده بود. در نهایت او در سال ۱۶۰۶ میلادی کاتولیک شد.
والنشتاین با یک بیوه ثروتمند ازدواج کرد و مدتی کمی بعد از ازدواج همسر خود را از دست داد. مرگ زود هنگام این زن باعث شد که والنشتاین به ثروت زیادی دست یابد و او از این ثروت برای ساخت ارتش خود استفاده کرد. والنشتاین خود رهبری ارتش را به عهده گرفت و سه سال بعد او علیه ونیز جنگ کرد و این جنگ را برد و ارتش خود را توسعه داد. او به عنوان سر دسته کار خود را شروع کرد. وی در شورش بوهمیان علیه پروتستان جنگید. این نخستین باری بود که والنشتاین تحت فرمان فردیناند دوم کار میکرد. وی با این وجود به جنگ با پروتستانها ادامه داد و پیروزی های بیشتری را بدست آورد.
همه چیز خوب پیش میرفت اما با هر نبرد والنشتاین بیشتر و بیشتر خشمگین تر و درنده تر میشد. وی برای افزایش تعداد نفرات ارتش خود نه تنها به غارت روستاها میپرداخت بلکه به صورت بی رحمانه به تجاوز زنان نیز میپرداخت. از آنجا که او مردی بود که نماینده کاتولیک و پادشاه بود این موارد به هیچ وجه برای شهرت آنها خوب نبود. همچنین با افزایش قدرت روز افزون والنشتاین، پادشاه احساس کرد که کنترل خود را بر والنشتاین از دست داده است. در نتیجه شاه مجبور شد والنشتاین را برکنار کند. بعد از چند پیروزی که پروتستانها در جنگ با کاتولیک ها به دست آوردند پادشاه مجبور شد والنشتاین را برگرداند. او در نبردها به پادشاه کمک میکرد و حتی پیروز جنگ با پروتستانها شد. گرچه والنشتاین از پادشاه دلسرد شد و این به دلیل رفتار مبهم پادشاه بود. پس والنشتاین تصمیم گرفت که امپراطوری خود را بر پا کند. از طرف دیگر پادشاه به والنشتاین مشکوک و مشکوک تر میشد و قبل از آنکه والنشتاین بتواند امپراطوری خود را بسازد به دست سربازانش کشته شد.